دانشگاه خوارزمی
چکیده: (143 مشاهده)
علامه طباطبایی، از سویی آموزههای انبیاء را عقلی میدانند؛ یعنی اعتبار خود را از استدلال و برهان میگیرد، نه از معجزه انبیاء. طبق این نگاه، دست عقل به سنجش همه تعالیم انبیاء میرسد. لازمه این سخن آن است که ادیان آموزه فراعقلی ندارند. از سوی دیگر در بحث از جزئیات معاد و در بحث از ضرورت نبوت بر اساس نیاز به قانون از نقصان عقل در اداره زندگی اجتماعی برای رسیدن به سعادت سخن میگویند که نشان از فراعقلی بودن آموزههای دینی در بعضی از حوزههاست. این تهافت ظاهری چگونه باید حل شود؟ و لوازم سخن ایشان در دینفهمی و اجرای دین در جامعه چیست؟ در این نوشته به روش استنادی و تحلیلی، راهحلهای احتمالی برای رفع اشکال بررسی شده است. شاید نظر علامه این باشد که اصل آموزههای ادیان عقلی است، زیرا از امور واقعی سخن میگوید. اما کشف آن در توان افراد عادی نیست اما پس از بیان انبیاء دیگران هم قدرت درک آن را دارند. اگر این سخن را بپذیریم ثمراتی در پی دارد. مهمترین ثمره آن این است که در فهم دین باید به قرائن عقلی توجه کرد و برای عملی و اجرائی شدن آموزههای دینی در اجراء چه در حوزه ترویج آموزههای هستیشناسانه و چه در حوزه باید و نبایدهای فقهی و اخلاقی باید به قرینه و یافتههای عقلی توجه کرد. اما بررسی صحت اضلاع نظریه علامه که از یک عقلگرایی حداکثری نشان دارد، خارج از مقصود این نوشته است.
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
کلامی