بر پایه خوانش رورتی از سنت فلسفی غرب ،حقیقت به معنای مطابقت میان باورهای درونی و واقعیتهای بیرونی موضوع اصلی تاریخ فلسفه بوده است. در این سنت "حقیقت کشف کردنی بود نه ساختنی"؛ در حالی که به گمان وی ازآن جایی که هیچ راهی برای توصیف واقعیتها جز به کمک زبانمان وجود ندارد ،حقیقت نمیتواند از عمل به کارگیری زبان از سوی ما برای طرح ادعاهای ماجدا باشد؛ زیرا جملات نمیتوانند در بیرون وجود داشته باشند. بنابراین، "حقیقت ساختنی است نه کشف کردنی". فرض ما این است که هر چند رورتی حقیقت وعینیت را به معنای سنتی رد کرده ، همچنان کم و بیش به دام عینیتگرایی و واقعگرایی باقی افتاده و حقیقت بازهم به طور عینی در قالب مفاهیمی دیگردر فلسفهاش پدیدار گشته است.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |