کارشناسی ارشد فلسفه دین، دانشگاه خوارزمی،
چکیده: (244 مشاهده)
مسئلهی اصلی مقالهی پیش رو این است که آیا نظریهی بینامتنیت- در شکل و روایت کلاسیکاش، یعنی آنچنان که ژولیا کریستوا، واضع لفظ بینامتنیت، آن را روایت و صورتبندی کرده است- میتواند در حکم یک روش برای فهم معنای زبان و متون دینی به کار آید؟ و اینکه با بهکارگیری بینامتنیت میتوان به یک معنای واحد، کامل و نهایی رسید؟ و به فرض حصول معنا، وضعیت عینیت فهم زبان دین و متون دینی چگونه خواهد بود؟ ضمناً به این پرسش نیز پاسخ دادهایم که با تأکید بر ویژگی بینامتنی متون، همچون پویایی و فرآوری مداوم متون، در جریان بینامتنیت، معنای متن میتواند همان مقصود نویسندهی متن باشد؟ کریستوا بر دو مؤلفه سوژه و زبان در کنار ساختار، برای حصول معنا تأکید دارد با تکیهبر این دو مؤلفهی مهم کریستوایی که اساس شکلگیری بینامتنیت را تشکیل میدهد بحث در دو محور بررسی میشود.1. با در نظر گرفتن این نکته که معنا حاصل همکاری و پیوند زبان و سوژه است، عینیت فهم معنای گزارههای دینی و اساساً زبان دین در دو شکل مکتوب و گفتاری آن به چه نحو خواهد بود؟2. بینامتنیت امکان روشی برای فهم معنای زبان دین را فراهم خواهد کرد؟ که درنتیجه درخواهیم یافت کاربست بینامتنیت در وادی زبان دین بهموجب پویایی زبان و سوژهی سخنگو کریستوایی امکان حصول یک معنای واحد را نخواهد داشت و با توجه به این نتیجه عینیت فهم معنای زبان دینی فرضیهای نادرست است و بینامتنیت در قامت یک روش برای حصول معنا به کار نخواهد آمد.
شمارهی مقاله: 1
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
فلسفی دریافت: 1401/2/26 | پذیرش: 1401/3/12 | انتشار: 1401/11/10