دانشگاه کاشان
چکیده: (136 مشاهده)
اندیشههای اخلاقی در غرب، بیشتر آرمانگرایانه بوده است. اما با ظهور نیهیلیسم، این رویکرد تغییر کرد و تهی شدن ارزشها، آنگونه که نیچه مطرح میکند، آشکار گردید. انسانی که همواره در سایهی ارزشهای امر قدسی زندگی کرده، ناگهان خویشتن را در بیاساس بودن ارزشها مییابد. چنین انسانی دیگر نه میتواند زندگیاش را با مُثل افلاطونی معنی بخشد و نه با آرمانهای اخلاقی مسیحیت. این بیمعنایی زندگی، در نقد نیچه به متافیزیک، دین و اخلاق مسیحی، بیش از پیش نمایان میشود. نیچه هم به عقلگرایی افراطی در متافیزیک یونانی میتازد و آن را سرکوبگر احساسات آدمی میداند، و هم، دین را به خاطر ترویج آنچه او اخلاق بردگی مینامد، نقد میکند. این امر منجر به بیاعتمادی انسان مدرن نسبت به اخلاق الهیاتی شده و در نهایت، انسان به جای خدا، خود، ارزشگذار زندگیاش میشود. پیامدهای این نیهیلیسم را از جنبههای مختلف میتوان بررسی نمود. البته نگاه نیچه به اخلاق دینی، مبتنی بر آموزههای مسیحیت بوده اما برخی، نتایج نقد او را به هر گونه اخلاق مبتنی بر دین، تعمیم دادهاند. اندک تأملی در آموزههای اخلاق توحیدی اصیل، نشان خواهد داد که انتقادات نیچه به اخلاق مسیحی، نمیتواند اساس اخلاق دینی را که بر معنیبخشی حیات آدمی تأکید میورزد، هدف گیرد.
شمارهی مقاله: 3
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
فلسفی دریافت: 1400/12/10 | پذیرش: 1401/2/10 | انتشار: 1401/4/28