هگل، شقاق یا دوگانگی را سرچشمۀ نیاز به فلسفه میدانست. او مکتب خود را با هدف غلبه بر این دوگانگی که چالش مهم نظامهای فلسفی افلاطون، ارسطو، دکارت و کانت بود، بنیان گذاشت. غلبه بر این دوئالیسم، مستلزم انکار شیء فی نفسه کانتی بهعنوان مانع بزرگ این آرمان بود و لذا هگل با نفی آن، هم صورت و هم مادۀ شناخت را به حوزه ذهن منتقل کرد و با لحاظ اینکه هر دو آفریده ذهناند، لازم میآید که سراسر کائنات به اندیشه تأویل گردد و این یعنی ایده آلیسم مطلق. در این نوشتار این مکتب را به جای ایده آلیسم مطلق امنای ژیکتیویسم (ذهن- عینگرایی) نامگذاری کردهایم؛ یعنی مکتبی که جهان و همه اشیاء آن را حاصل درهمتنیدگی ذهن و عین یا روح و جسم میداند. امنای ژیکتیویسم بودن این مکتب را میتوان در تحلیلهای خاص هگل در کاربرد ویژه از اصطلاح سوژه - ابژه و از مبحث درهمتنیدگی متناهی و نامتناهی و نگرش خاص او به روح مطلق به عنوان سوژه تن یافته جستجو کرد.