پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
چکیده: (1027 مشاهده)
نظریه ی مولینیزم (Molinism) بیش از هر چیز درصدد جمع میان آموزهی مشیت الاهی و وفاداری به اراده ی آزاد فرد انسانی است. یکی از مواضع اختلاف در این میان، چگونگی علم خداوند و حدود آن است؛ به این معنا که چنانچه به نحوی علم پیشین الاهی ملتزم باشیم، با توجه به اقتضائات چنین علمی، چگونه میتوان بطور همزمان اول، اراده ی آزاد را نیز در جانب مخلوق مختار حفظ نمود، و دوم، بی آنکه با نقض اختیار در جبهه ی اخیر مواجه باشیم، آنرا همسو با ارادهی ازلی و مشیت الاهی بدانیم. راهحل پیشنهادی مولینیزم، آموزهی "علم میانی" است که برحسب آن شرطیهای خلاف واقع صادق متناظر با فعلِ مختار، بهمثابهی دستآویزی جهت برونرفت از معضل مزبور معرفی میشوند. رابرت آدامز(Robert Merrihew Adams) فیلسوف تحلیلی مسیحی، با پرسش از اساس صدق شرطیهای فوقالذکر، استدلالی در اثبات دوری بودن علم میانی، و ایضا پوچ بودن آن اقامه میکند؛ چه، تحلیل علم میانی ما را با این واقعیت مواجه میکند که علیرغم تلاش مولینیزم غایت آن که همانا اثبات اختیار است، تامین نمیشود. از دیگرسو، تامس فلینت(Thomas Flint) دیگر فیلسوف مسیحی آمریکایی، ضمن نقدی مفصل، موضع آدامز را باطل میشمرد. در این مقاله، چنانکه از عنوان آن برمیآید، ابتدا به استدلال آدامز و سپس به نقد فلینت بر آن بهطور مشروحی پرداخته شده است.
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
فلسفی