افلاطون در مجموعه آثار خود طرح واره ای از یک جامعه ایدئال و فضیلت مندانه را به تصویر می کشد و تلاش می کند با تعیین چارچوب های کلی چنین مدینه ای، جامعه یونان باستان را از حضیض تباهی و فساد به سمت یک دولت عقلانی و اخلاقی رهبری کند. در نوشتار حاضر، اندیشه سیاسی وی آنگونه که در محاورات تیمائوس و کریتیاس و نیز در رساله جمهوری و قوانین معرفی شده است، مورد بررسی قرار می گیرد.
ایده محوری افلاطون در محاورات تیمائوس- کریتیاس مبتنی بر «داستان آتلانتیس» است؛ به گونه ای که در بادی امر به نظر می رسد او نظریه آرمانشهر خود در جمهوری را از این اسطوره و داستان وام گرفته است. از این رو در نوشتار حاضر به بررسی این فرضیه و میزان اعتبار و وثاقت آن پرداخته ایم. اما نتیجه پژوهش این بود که این داستان می تواند برساخته ذهن خلاق افلاطون بوده باشد و بر اساس مطالعات علمی دانشمندان در سده های اخیر شواهد عینی دالّ بر وجود چنین جزیره ای در گذشته های دور یافت نشد، و یا دست کم قطعیّت آن مورد تردید قرار گرفته است. با این حال، قدرت خلاقیت فکری و توان بالفعلِ افلاطون در استفاده از قالب داستانی-تخیلی و ژانر ادبی در حوزه فلسفه بسیار قابل تأمل و شگفتی است و این مسأله اساساً چیزی از اعتبار نظریه آرمانشهر او نمی کاهد.