۵ نتیجه برای مسیحیت
دانشجوی دکترای الهيات مسيحی دانشگاه اديان و مذاهب قم احسان شکوری نژاد،
جلد ۱، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده
گرایش به ایمان ارزشمندترین حقیقت تاریخ زندگانی بشر است. انسان همواره از راه ایمان با حقیقت مطلق هستی به ارتباطی درونی و عمیق همراه با اعتقاد و اطمینان دست مییابد. بدینلحاظ، ایمان همواره نور امید به سعادت این جهانی و جاودانگی را بهمثابه هدیه و لطف الهی بر قلب آدمی به مثابه حقیقت وجود انسانی پرتوافشانی مینماید) در نهایت امر، نه تنها انسان خودیِ خود را فراموش نموده و خواست خود را مقهور خواست خداوند مینماید، بلکه به مقامی دست مییابد که بهتمامی معنی و در همه ابعاد وجودی جلوهگر ذات حق تعالی میگردد. ازاینروی، در این پژوهش کوشش بر این است، نظر به اهمیت و جایگاه قرآن و انجیل بعنوان دو کتاب آسمانی مهم و تأثیرگزار جهان اسلام و مسیحیت، با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی مفهوم ایمان و مباحث مرتبط با آن بررسی شود) در پایان روشن شده است که این دو کتاب آسمانی در موضوع حقیقت ایمان، متعلق و آثار آن دارای دیدگاه مشترکی هستند.
فاطمه احمدی، مسعود عسگری،
جلد ۲، شماره ۱ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده
کانت و هگل هر دو معتقدند که مسیحیت از دل نظام اخلاقی یهودیت برخواسته است و هر دو سعی میکنند که اصول جزمی دین مسیحیت را به واسطه تعبیری عقلانی در فلسفهشان جای دهند. اما هگل با تمایز مستدلی که بین طرق اندیشه دینی و فلسفی قائل شده، فلسفه دینش در قیاس با کانت از عمق بیشتری برخوردار است. کانت دین مسیحیت را به عنوان یک دین وحیانی با دو لحاظ ممکن طرح میکند. یکی به عنوان دین طبیعی و دیگری به عنوان دین تعلیمشده. از طرف دیگر نگاهی که هگل در برن به مسیحیت دارد، همان دین تعلیمشده کانت است؛ به این معنا که اصول اعتقادی لوازمی دارند که با عقل قابل شناخت نیستند. تلقی هگل از مسیحیت در فرانکفورت را میتوان با دین طبیعی کانت تطبیق داد، به شرط آنکه لفظ عشق را در آثار این دوره هگل تعبیر دیگری از مفهوم عقل در فلسفه کانت بدانیم؛ به این معنا که برای هر دو وجهی بنیادی قائل شویم که خود به خود موجه و پایه و اساس دیگر تعالیم هستند و هر دو محتوای اخلاق را از قالب شرع به در میآورند و خودمحرک میشوند. مقاله حاضر با روش تحلیلی- توصیفی به این بررسی تطبیقی میپردازد.
حسن احمدی زاده،
جلد ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
اندیشههای اخلاقی در غرب، بیشتر آرمانگرایانه بوده است. اما با ظهور نیهیلیسم، این رویکرد تغییر کرد و تهی شدن ارزشها، آنگونه که نیچه مطرح میکند، آشکار گردید. انسانی که همواره در سایهی ارزشهای امر قدسی زندگی کرده، ناگهان خویشتن را در بیاساس بودن ارزشها مییابد. چنین انسانی دیگر نه میتواند زندگیاش را با مُثل افلاطونی معنی بخشد و نه با آرمانهای اخلاقی مسیحیت. این بیمعنایی زندگی، در نقد نیچه به متافیزیک، دین و اخلاق مسیحی، بیش از پیش نمایان میشود. نیچه هم به عقلگرایی افراطی در متافیزیک یونانی میتازد و آن را سرکوبگر احساسات آدمی میداند، و هم، دین را به خاطر ترویج آنچه او اخلاق بردگی مینامد، نقد میکند. این امر منجر به بیاعتمادی انسان مدرن نسبت به اخلاق الهیاتی شده و در نهایت، انسان به جای خدا، خود، ارزشگذار زندگیاش میشود. پیامدهای این نیهیلیسم را از جنبههای مختلف میتوان بررسی نمود. البته نگاه نیچه به اخلاق دینی، مبتنی بر آموزههای مسیحیت بوده اما برخی، نتایج نقد او را به هر گونه اخلاق مبتنی بر دین، تعمیم دادهاند. اندک تأملی در آموزههای اخلاق توحیدی اصیل، نشان خواهد داد که انتقادات نیچه به اخلاق مسیحی، نمیتواند اساس اخلاق دینی را که بر معنیبخشی حیات آدمی تأکید میورزد، هدف گیرد.
امیرعباس سولیخانی، هدایت علویتبار،
جلد ۴، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
هدف کیرکگور شناخت مسیحیت و عمل کردن بر اساس آن بود. او برای رسیدن به این هدف، ابتدا مسیحیت رسمی را رد میکند و سپس به شرح مسیحیت مورد قبول خود، یعنی مسیحیت اصیل، میپردازد. مسیحیت رسمی خود را در قالب مسیحیت دانشگاهی و مسیحیت کلیسایی نشان داده است. مسیحیت دانشگاهی، که فرد شاخص آن هگل است، از یک سو میکوشد تا آموزههای مسیحی را با براهین عقلی اثبات کند و مسیحیت را معقول سازد و از سوی دیگر در پی اثبات حقانیت مسیحیت با توسل به شواهد تاریخی است. مسیحیت کلیسایی از یک سو رویکرد جمعگرایانه به مسیحیت دارد و فرد مسیحی را قربانی میکند و از سوی دیگر مسیحیت را به نهادی اجتماعی تبدیل میکند و با فروکاستن آن به برخی شعائر و مناسک، دست به سادهسازی مسیحیت میزند. اما مسیحیت اصیل در راهی یکسره متفاوت گام برمیدارد و با کنار گذاشتن عقل، جمعگرایی و سادهسازی، به ایمان، فردانیت و رنج اهمیت میدهد و بر شورمندی تاکید میکند.
محمدعلی خوانین زاده،
جلد ۵، شماره ۲ - ( ۵-۱۴۰۳ )
چکیده
پس از اسم جلالۀ «الله»، «ربّ» پربسامدترین نام خدا در قرآن است که در قریب به اتفاق موارد به صورت مضاف بهکار رفته و در این میان، ترکیب «ربّ العالمین» بیشترین کاربرد را دارد. اهمیت این تعبیر هنگامی آشکار میشود که میبینیم در مواردی متعدد وصف منتخب خدا از میان همۀ اوصاف وی است و بهویژه در آیات آغازین فاتحه الکتاب، تنها وصفی است که میان دو اسم خاص خدا، یعنی اسم جلالۀ «الله» و «الرحمن»، یاد شده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ ــ رَبِّ الْعَلَمِینَ ــ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ». عالمان مسلمان از دیرباز در مبدأ اشتقاق و معنای «العالمین» اختلاف نظر داشتهاند؛ چراکه نخست ساخت واژۀ «عالم»، بر وزن مفروض فاعَل، بر اوزان مشهور اشتقاقی عربی نیست، و دوم، پیوند معنایی آن با ریشۀ مفروض عـلـم به معنای «دانستن» محل بحث است. بر این پایه، گمانۀ وامواژگی آن، بهویژه در ترکیب «ربّ العالمین» تقویت میشود. برای پاسخ به این مسأله در این پژوهش از روشهای تاریخی و توصیفی استفاده شده است. با مراجعه به متون دینی و نیایشهای یهودی، نزدیکی «ربّ العالمین» با تعابیری همچون «رِبُون هاعُولامیم» و «مِلِخ هاعُولام» عبری و «ماری عَلما»ی آرامی که در وصف خدا به کار رفتهاند، آشکار میشود. با بررسی شواهد کتیبهشناختی برآمده از منطقۀ عربستان، روشن میشود که از حدود سه قرن پیش از اسلام ساکنان جنوب و شمال این منطقه گرایش به یگانهپرستی داشته، در آغاز یهودی و از اوائل قرن ششم، مسیحی شدهاند. اوصاف خدا در کتیبههای حمیری و شمال حجاز پیوند آنها با «ربّ العالمین» را نشان میدهد.