۶ نتیجه برای اختیار
استاديار فلسفه و حکمت اسلامی، دانشگاه خوارزمی محمدجواد رضایی ره، کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه خوارزمی لیلا نصرتی،
جلد ۱، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۳ )
چکیده
برخی مستشرقان پیدایش فرقههای کلامی را به عوامل خارجی نسبت داده و گفتهاند: تعالیم معتزله از جمله آموزه اختیار آنها برگرفته از منابع بیگانه است. آنها معتقدند دین اسلام به دلیل تأکید بر قضا و قدر، علم، قدرت و اراده گسترده خدا بر همه کائنات، تعلیم دهنده آموزه جبراست و معتزله برای نخستین بار از آموزه اختیار دفاع کردند.
هدف این مقاله آن است تا نشان دهد منشأ اصلی پیدایش این آرا عوامل خارجی نبوده، بلکه عوامل داخلی نقش اصلی را داشتهاند. اختلاف نظر مسلمانان درباره آیات قرآن و روایات پیامبر (ص) و دیگر عوامل داخلی باعث شکلگیری اندیشههای جبر، تفویض و امر بین الامرین شد. نظریه جبر و تفویض فهمهای یک سویه و ناقصی از تعالیم اسلام است. نظریهای که با مجموع آیات قرآن، روایات پیامبر (ص) و اهداف ادیان الهی سازگار است نظریه امر بین الامرین است که اهل بیت پیامبر(ص) به توضیح آن پرداخته اند.
دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه � بهزاد ناوکی،
جلد ۱، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۳ )
چکیده
مسئله اراده الهی و ارتباط آن با افعال انسان از دیرباز در تاریخ تفکر اسلامی مورد بحث و نزاع بوده است و شاید از موضوعاتی است که در شکل گیری نحله های کلامی اولیه نقش مهمی ایفا کرده است. این مسئله در علوم مختلفی از جمله فلسفه، کلام و حتی عرفان مطرح بوده است.
غزالی بر همه رشته های معارف اسلامی از جمله فقه، کلام، عرفان و منطق، یگانه عصر خود بوده وآثار ارزشمندی در این زمینه ها از خود به جای گذاشته است. لذا محوراین پژوهش آن است که با مطالعه و تحقیق در آثار این عاِلم برجسته، اندیشه کلامی وی را درباره نسبت بین ارادۀ الهی با اختیار و ارادۀ انسان مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد. غزالی دربارۀ چگونگی نسبت بین اراده الهی با اختیار و اراده انسان، به هیچ یک از دو نظریه «جبرمحض» و «اختیارمطلق» معتقد نیست، بلکه «نظریه کسب» را از اشاعره اتخاذ نموده و کوشیده است تا تفسیر معقولی از آن ارائه دهد که اشکالات تفاسیر اشعریون سابق را نداشته باشد. او در تفسیر «نظریه کسب» بر این باور است که فاعل حقیقی در همه افعال، خداوند است و انسان تنها محل وگذرگاه اراده و اختیاری است که خداوند در او می آفریند. او معتقد است که فقط قدرت و اراده خداوند منشأ خلق و صدور فعل است، و نقش انسان تنها مقارنت با حدوث اراده و قدرتی است که از جانب خداوند در او حادث می شود.
فاطمه احمدی، حسین فلاحی اصل، مسعود عسگری،
جلد ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
شوپنهاور در متافیزیک خویش بر این باور است که هر چیزی در جهان و زندگی به مثابه تعین اراده، ذیل اصل دلیل کافی و زمان و مکان قرار دارد و بالضروره عینیت مییابد. طبعاً اراده انسان به عنوان بنیاد و اساس اخلاق هم میبایست ذیل اصل دلیل کافی قرار گرفته و بالضروره عینیت یابد؛ در اینصورت اساساً اخلاق شوپنهاور منتفی است، چرا که حوزه اخلاق نیازمند آزادی است و بیرونماندن از حیطه اصل دلیل کافی. او برای رفع این مانع و هموار کردن مسیر برای اخلاق با وضع اصطلاح «آزادی اراده نامتعین» که تعبیر دیگری از شیء فی نفسه است، به سراغ تفکیک پدیدار و شیء فی نفسه میرود و آزادی را به دومی نسبت میدهد؛ در حالی که اراده «انسان» به عنوان مبنای اخلاق در حوزه پدیدار قرار دارد و تابع اصل دلیل کافی و زمان و مکان و بنابراین تابع ضرورت است و از آزادی و اختیار بهرهای ندارد. شوپنهاور بر این باور است که انسان و اراده او در مقام وجود و ذات آزاد است نه در مقام فعل؛ در حالی که به واسطه آزادی در افعال است که اختیار و مسئولیتپذیری آدمی در حوزه اخلاق اثبات میشود. بنابرین، به صرف پذیرش آزادی در مقام وجود و ذات مسئله شوپنهاور برطرف نمیشود.شوپنهاور در متافیزیک خویش بر این باور است که هر چیزی در جهان و زندگی به مثابه تعین اراده، ذیل اصل دلیل کافی و زمان و مکان قرار دارد و بالضروره عینیت مییابد. طبعاً اراده انسان به عنوان بنیاد و اساس اخلاق هم میبایست ذیل اصل دلیل کافی قرار گرفته و بالضروره عینیت یابد؛ در اینصورت اساساً اخلاق شوپنهاور منتفی است، چرا که حوزه اخلاق نیازمند آزادی است و بیرونماندن از حیطه اصل دلیل کافی. او برای رفع این مانع و هموار کردن مسیر برای اخلاق با وضع اصطلاح «آزادی اراده نامتعین» که تعبیر دیگری از شیء فی نفسه است، به سراغ تفکیک پدیدار و شیء فی نفسه میرود و آزادی را به دومی نسبت میدهد؛ در حالی که اراده «انسان» به عنوان مبنای اخلاق در حوزه پدیدار قرار دارد و تابع اصل دلیل کافی و زمان و مکان و بنابراین تابع ضرورت است و از آزادی و اختیار بهرهای ندارد. شوپنهاور بر این باور است که انسان و اراده او در مقام وجود و ذات آزاد است نه در مقام فعل؛ در حالی که به واسطه آزادی در افعال است که اختیار و مسئولیتپذیری آدمی در حوزه اخلاق اثبات میشود. بنابرین، به صرف پذیرش آزادی در مقام وجود و ذات مسئله شوپنهاور برطرف نمیشود.
حسن مرادی،
جلد ۲، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده
این مقاله درپی بررسی سازگاری قضا، قدر و طینت با اختیار انسان از نگاه علامه طباطبایی است. در نگاه ایشان، همه امور دنیوی مسبوق به اموری در قبل (عالم قدر یا خیال و بالاتر در عالم قضا یا عقل) است که رابطه علّی ومعیّت وجودی با امور دنیوی دارد. طینت هر انسان در دنیا نیز همان مراتب علل قبل از دنیای اوست که با او معیت وجودی دارد و انگیزه درونی هر کاری است. ایشان در مورد مسأله فوق براساس تفکیک دید مبتنی بر توحید عددی و غیر عددی، دو جواب ساده و عمیق داده اند. در جواب اول، قضاو قدر و طینت فرد فقط موجب گرایشی در او میشود و اختیار فرد را سلب نمیکند؛ اما در جواب دوم، مسأله جبر و اختیار منحل میگردد. این تفکیک می تواند مبنای حل تعارض ظاهری آیات یا روایات در بیشتر مسائل الهیات باشد.
سارا بغدادی، رسول رسولی پور،
جلد ۲، شماره ۱ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده
نظریه ی مولینیزم (Molinism) بیش از هر چیز درصدد جمع میان آموزهی مشیت الاهی و وفاداری به اراده ی آزاد فرد انسانی است. یکی از مواضع اختلاف در این میان، چگونگی علم خداوند و حدود آن است؛ به این معنا که چنانچه به نحوی علم پیشین الاهی ملتزم باشیم، با توجه به اقتضائات چنین علمی، چگونه میتوان بطور همزمان اول، اراده ی آزاد را نیز در جانب مخلوق مختار حفظ نمود، و دوم، بی آنکه با نقض اختیار در جبهه ی اخیر مواجه باشیم، آنرا همسو با ارادهی ازلی و مشیت الاهی بدانیم. راهحل پیشنهادی مولینیزم، آموزهی "علم میانی" است که برحسب آن شرطیهای خلاف واقع صادق متناظر با فعلِ مختار، بهمثابهی دستآویزی جهت برونرفت از معضل مزبور معرفی میشوند. رابرت آدامز(Robert Merrihew Adams) فیلسوف تحلیلی مسیحی، با پرسش از اساس صدق شرطیهای فوقالذکر، استدلالی در اثبات دوری بودن علم میانی، و ایضا پوچ بودن آن اقامه میکند؛ چه، تحلیل علم میانی ما را با این واقعیت مواجه میکند که علیرغم تلاش مولینیزم غایت آن که همانا اثبات اختیار است، تامین نمیشود. از دیگرسو، تامس فلینت(Thomas Flint) دیگر فیلسوف مسیحی آمریکایی، ضمن نقدی مفصل، موضع آدامز را باطل میشمرد. در این مقاله، چنانکه از عنوان آن برمیآید، ابتدا به استدلال آدامز و سپس به نقد فلینت بر آن بهطور مشروحی پرداخته شده است.
دانشجو علی اصغر احمدی، دکتر بهرام علیزاده،
جلد ۴، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده
به نظر میرسد نظریههای عرفانی مانند وحدت وجود و فنا در تعارض با مسأله اختیار قرار دارند. وجه عمده تعارض این استکه تصور میشود در مراحل و مقامات عرفانی، ردپایی از انسان باقی نمیماند تا بتوان اختیار را برایش اثباتکرد. وقتی خود انسان بهعنوان فاعل فعل اختیاری در مراحل عرفانی حضور نداشته باشد، طبیعی استکه سخن گفتن از انتخاب و برگزینی او در این جایگاهها معنی نخواهد داشت. این پژوهش نشان میدهد در این نظریهها تعارض و تقابلی با گزینش انسانی وجود ندارد. برای اثبات این ادعا ابتدا اصل نظریههای متعارض بههمراه جهت تعارض هریک، ذکر و سپس بازتعریف جامع فلسفی از اختیار با بهرهگیری از دو مقوم تشخص و نفسالامر انسانی ارائه میگردد تا تحت یک نظام منسجم و یکپارچه درآید و قدرت پشتیبانی از این ویژگی برتر انسانی را در همه ابعاد و سطوح داشته باشد. معناشناسی فلسفی اختیار، با برخی قواعد مورد تهدید واقع میشودکه جهت حمایت کامل از بازتعریف، پاسخهای درخوری به آنها داده میشود و برای رفع برخی ابهامهای عرفانی در همین مسیر، دو اصل و قاعده کلیدی «تبعیت علم از معلوم» و «سرّ القدر» مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. بر طبق این دو اصلْ هیچ ارادهای، مانعی برایآزادی عمل انسانی ایجاد نمیکند و انسان در هر مرحلهای، وامدارگزینشهای آزادانه خویش است.