در این مقاله تلاش بر آن است تا از مجموع چهار قاعدهی ادبی و شاعرانه که دلوز برای شرح فلسفهی کانت به کار برده است، دو قاعدهی اول که دلوز برای شرح و بسط نقد عقل محض کانت به کار برده است را با محوریت چرخش مفهومی کانت دربارهی مفهوم زمان مورد بررسی قرار دهیم. دلوز برای بازپیکربندی نقد عقل محض از دو قاعدهی ادبی بهره میبرد؛ او قاعدهی اولش را از هملت وام میگیرد که میگوید: «زمان بی چفت و بست است، زمان از لولا در رفته است» و قاعدهی دوم را از آرتور رمبو که میگوید «من دیگری است». برای درک این گزارهی غامض و تبیین خوانش خاص دلوز از نقد عقل محض، از خلال نوشتهها و سمینارهای دلوز دربارهی کانت به پیش خواهیم رفت و میخواهیم نشان دهیم که پیشنیاز رسیدن به درکی شایسته و جامع از فلسفهی خود دلوز، پرداختن به مواجههی او با فلسفهی کانت میباشد.برای نیل به این مقصود گام به گام با دلوز و تشریح او از دستگاه فلسفی کانت همراه میشویم تا در نهایت امر و تا حد امکان از زوایای مختلف به مفهوم زمان در خوانش او از نقد عقل محض بنگریم و به فهم دو قاعدهی شاعرانهاش حول مفهومِ زمان، نزدیک شویم.
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
فلسفی دریافت: 1402/3/17 | پذیرش: 1402/6/7