چکیده: (348 مشاهده)
هیدگر و گادامر به افلاطون رجوع میکنند تا راهی برای بحران بیمعنایی تمدن غربی پیدا کنند. هیدگر معتقد است افلاطون به دلیل طرح آموزۀ ایدهها، آغازگر فراموشی وجود و مسبب بحران غرب است. او به تمثیل غار افلاطون رجوع میکند تا چگونگی این فراموشی را وضوح ببخشد. در این تمثیل، دیالکتیک به معنای سیر از عالم محسوس به عالم معقول است. هیدگر در تفسیرش از افلاطون به همین معنا توجه میکند و سایر معانی دیالکتیک از قبیل گفتگو، روش ترکیب و تقسیم و ... را نادیده میگیرد. البته او در درسگفتار سوفسطائی افلاطون دیالکتیک را به سخن مرتبط میکند و به نقد آن میپردازد. به طور کلی هیدگر دیالکتیک را معضلی برای فلسفه میداند. برخلاف هیدگر، گادامر به معانی مختلف دیالکتیک در فلسفۀ افلاطون توجه میکند و سیر تکاملی آن را مدنظر قرار میدهد. تأکید گادامر بر گفتگوی موجود در محاورات سقراطی و همچنین روش ترکیب و تقسیمِ موجود در محاورات متأخر سبب میشود که او فلسفۀ افلاطون را فلسفهای پویا و زنده لحاظ کند. در نظر گادامر گفتگو و دیالکتیک موجود در محاورات افلاطون میتواند ما را از بحران کنونی غرب نجات دهد. این نوشتار درصدد است با روشی توصیفی-تحلیلی این نکته را بررسی و تبیین کند که چگونه پرداختن به معانی مختلف دیالکتیک سبب میشود که هیدگر و گادامر دو تفسیر متفاوت از افلاطون ارائه دهند.
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
فلسفی دریافت: 1402/2/13 | پذیرش: 1402/3/27